معنی نوین کردن
فارسی به انگلیسی
Modernize
حل جدول
مدرنیزه
لغت نامه دهخدا
نوین. [ن ُ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان خورخوره ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
نوین. [ن َ / ن ُ] (ص نسبی) منسوب به نو. جدید. بدیع. (یادداشت مؤلف). || خوبترین از هرچیزی. (ناظم الاطباء). رجوع به نو شود.
نوین. [ی َ] (ترکی / مغولی، اِ) کلمه ٔ ترکی مغولی است و به صورتهای نویان، نویین، نوئین، در فارسی به کار رفته است. رجوع به نویان شود: پسران و امرای بزرگ و نوینان و هزاره و صده و دهه را مرتب و مبین کرد. (جهانگشای جوینی). به وقت مراجعت ایشان پسران و نوینان و امرارا فرمود تا... (جهانگشای جوینی). چه هر ولایتی نوینی داشت و هر شهری را امیری بود. (جهانگشای جوینی).
نوین. [ن ُ] (اِخ) دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج، در 12 هزارگزی جنوب غربی رزاب و یک هزارگزی جنوب رودخانه ٔ اورامان، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 360 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و میوه ها و لبنیات، شغل مردمش زراعت و کرایه کشی و گله داری و کرباس بافی و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
فلی نوین
فلی نوین. [] (معرب، اِ) لاغیه است. (فهرست مخزن الادویه).
یمه نوین
یمه نوین. [ی َ م َ ی َ] (اِخ) از امرای معتبر چنگیزخان مغول که با سبتای نوین به تعقیب سلطان جلال الدین خوارزمشاه مأمور شدند. رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی (فهرست ج 1 و 2) و تاریخ گزیده ص 497 و 573 شود.
فرهنگ معین
(نَ یا نُ) (ص نسب.) تازه، نو.
فرهنگ عمید
تازه، نو،
نام های ایرانی
پسرانه، تازه، جدید، تازه، جدید
فرهنگ فارسی هوشیار
جدید، بدیع، خوبترین از هر چیزی
فارسی به آلمانی
Jung, Neu, Neue, Neuen, Neuer, Neues, Modern, Neuzeitlich
مترادف و متضاد زبان فارسی
تازه، جدید، مدرن، نو،
(متضاد) قدیم
معادل ابجد
390